جدول جو
جدول جو

معنی گالی پوش - جستجوی لغت در جدول جو

گالی پوش
شیروانی پوشیده از ساقه های گیاهی
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گلیم پوش
تصویر گلیم پوش
آنکه جامۀ خشن مانند گلیم بر تن کند، کنایه از فقیر و تهیدست
فرهنگ فارسی عمید
که به ترکی گلیبولو نامیده میشود شهری در اروپای ترکیه واقع در کنار تنگه ای به همین نام که بخشی از داردانل محسوب میشود دارای 12000 سکنه
لغت نامه دهخدا
(کَ)
نام شهری است در ایتالیا در کنار خلیج تارانت و سکنۀ آن به 12760 تن بالغ می گردد دارای کلیسای عظیم و زیبائی است
لغت نامه دهخدا
پوشندۀ یال،
پوشش یال، جامه که روی یال اسب اندازند، جامه که بدان یال اسب پوشند
لغت نامه دهخدا
(زِ)
دهی است از بخش میوه دشت شهرستان گرگان، واقع در 10 هزارگزی جنوب مینودشت. دامنه، معتدل مرطوب مالاریائی، دارای 115 تن سکنه. فارسی و ترکمنی، آب آن از رود خانه اوغان، محصول آنجا برنج، غلات، ابریشم، توتون، سیگار، لبنیات، شغل اهالی زراعت و گله داری، صنایع دستی زنان بافتن پارچۀ ابریشمی و چادرشب، راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
پاافزار، کفش، نوعی از پاافزار و جوراب است، (تتمۀ برهان)، چموش: هرگز از دور زمان ننالیدم و روی از گردش آسمان درهم نکشیدم مگر وقتی که پایم برهنه بود و استطاعت پای پوشی نداشتم تا بجامع کوفه درآمدم دلتنگ، یکی را دیدم که پای نداشت سپاس نعمت حق بجای آوردم و بر بی کفشی صبر کردم، (گلستان)
لغت نامه دهخدا
سرمه ای پوش. که جامۀ سرمه ای پوشد. سیاه پوش:
فلک را کرد کحلی پوش پروین
موصل کرد نیلوفر به نسرین.
نظامی.
حلقه داران چرخ کحلی پوش
در ره بند گیش حلقه بگوش.
نظامی (هفت پیکر چ وحید ص 8)
لغت نامه دهخدا
(خِ دَ / دِ)
پوشیده و مستوراز لاله. پوشیده از لاله. پوشیده با لاله:
چو گردد زمین سبز و که لاله پوش
زمانه ز کیخسرو آید به جوش.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(چَ اَ)
کسی که جامۀ گلیم می پوشد، مسکین و فقیر. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اَ جَ دَ / دِ)
پوشیده از شالی (سقف چنانکه در گیلان)، کالی پوش، سقف خانه که با شالی یعنی نی برنج پوشیده شده باشد همچون شیروانی که پوشیده به ورقۀ آهن است
لغت نامه دهخدا
پوشیده از گل: زمین ز سایه ابر بهار گل پوش است ز جوش لاله و گل خون خاک در جوش است. (صائب)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پای پوش
تصویر پای پوش
پا افزار کفش، نوعی از پا افزار چموش چاموش
فرهنگ لغت هوشیار
مستور از لاله پوشیده با لاله: چو گردد زمین سبز و که لاله پوش زمانه ز کیخسرو آید بجوش. (شا. لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گلیم پوش
تصویر گلیم پوش
کسی که جامه گلیم پوشد، فقیر تهیدست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بالا پوش
تصویر بالا پوش
روپوش، آنچه بر روی چیزی افکنند تا پوشیده ماند
فرهنگ لغت هوشیار
ارسی، پاچپله، پای افزار، کفش، موزه
فرهنگ واژه مترادف متضاد
ورزشکار عضوتیم ملی
فرهنگ واژه مترادف متضاد